پسر آفتاب
تنها به تومی اندیشم غرق شوم نجات خواهی داد.عشق مراخواهی ستودودرباغ کوچک قلبم ؛گل امدنت تا لحظه ی مرگ می مانمیا توخواهی امد یا دراغوش مرگ تا ابد خواهم خوابید
تنهاچیزی که برایم ارزشمنداست توهستی.
تویی که نمی توانم حتی درخیالم به بی توبودن حتی برای یک لحظه ی کوتاه.
فکرکنم
نمی دانم تاکی باید صبرکنم اما دوباره صبرمی کنم چون عادت کرده ام یاد .
بگیرم غیرازصبرکردن وتسلی یافتن باخاطرات زیبایت چاره ای ندارم
نیامدنت قلبم راسخت می فشارداما به امید
.
نوشته شده در جمعه 87/8/3ساعت
2:46 صبح توسط محمد نظرات ( ) |
Design By : ParsSkin.Com |